کد مطلب:53239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

اگر آنچه پدرت می بیند ببینی گریه نمی کنی











شخصی به نام حبیب بن عمر می گوید: به عیادت حضرت امیر علیه السلام در همان بیماری كه از دنیا رفت رفتم، نگاهی به جراحت (سر) آن حضرت انداختم و گفتم:یا امیرالمؤمنین این زخم شما چیز (مهمی) نیست، و بر شما خوفی نیست، حضرت فرمود: ای حبیب به خدا قسم من همین ساعت از میان شما می روم.

ام كلثوم دختر حضرت با شنیدن این جمله گریان شد، حضرت فرمود: دخترم چرا گریه می كنی؟ جواب داد: بابا شما فرمودی همین ساعت از من جدا می شوی، حضرت فرمود: دخترم گریه نكن، به خدا قسم اگر آنچه پدرت می بیند ببینی گریه نمی كنی!

حبیب گفت: عرض كردم یا امیرالمؤمنین شما چه می بینی؟ حضرت فرمود: ملائكه آسمان و پیامبران را می بینم كه كنار یكدیگر ایستاده، همگی منتظرند مرا در آغوش بگیرند و اینك این برادرم محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم است كه نزد من نشسته و می فرماید:

(یا علی) بیا آنچه در مقابل تو است از حالتی كه تو در آنی بهتر است.

راوی گوید: از منزل خارج نشدم تا آنكه حضرت از دنیا رفت.

فردا صبح امام مجتبی علیه السلام بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم شب گذشته قرآن نازل شد (شب بیست و سوم رمضان) و در این شب عیسی بن مریم به آسمان برده شد و در همین شب یوشع بن نون كشته شد و در این شب امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت.

به خدا قسم از اوصیاء و نه كسانی كه بعد از او (علی علیه السلام) می آیند، بر او در وارد شدن به بهشت سبقت نگیرند.

هرگاه پیامبر اكرم صلی اللّه علیه و آله و سلم او را به جنگ می فرستاد، جبرئیل در طرف راست، و میكائیل در طرف چپ، او را یاری می دادند.

آنگاه حضرت فرمود: او از مال دنیا طلا و نقره ای (هیچ پولی) باقی نگذارد، مگر هفتصد درهم كه از سهم او زیاد آمده بود و می خواست برای خانواده اش خدمتكاری بگیرد.[1] .









    1. مناقب اهل البیت علیه السلام ج 1 ص.146 نقل از پیشگویی های امیرالمؤمنین، ص371.